شهید سید جمال موسوی فرزند سید بارانی
آخرين روزهاي زمستان سال 1350 در حال سپري شدن بود که تولد کودکي از نسل خورشيد، گرمابخش روزگار يخ زده ی ستمشاهی شد.
کودکي و نوجوانياش را در زادگاهش رودزرد سادات " سپري نمود .ا و توانست تحصیلاتش را تا مقطع راهنمايي در مدرسه شهید ایت الله طالقانی طوفشیرین به انجام رساند,مقطعی که آن روزبیشتر بچه هادر روستاهای ایران نمی توانستند تا آن مرحله تحصیل کنند.
سیدجمال در دوران شکل گیری انقلاب اسلامی در باغچه ذهنش، «ای ایران» را تلفظ میکرد و در کوچه پس کوچههای زادگاهش در حیرت حضور شرقی مردان و زنان سرزمینش بود که به دنبال نور میدویدند و بهار را در بهمن در تاریخ کشور به اثبات رساندند. او پس از پیروزی انقلاب و با تشکیل بسیج، عاشقانه در مکتب عشق ثبت نام و امیدهایش را در دین و انقلاب اسلامی دنبال کرد.
تمام تلاش سید جمال، حفظ آرمان های شهدایی بود که در دهه پنجاه بر سر آن خون داده بودند و او میرفت تا یاری گر دستان مهربان خورشید جماران باشد.
بسیجی،شهید سید جمال در کارهای خیر و خداپسندانه و اقامه نماز اول وقت، حضور در مسجد و کمک به پدر و مادر در کارهای کشاورزی و احترام به آنها لحظهای تردید به خود راه نمیداد و تلاشش این بود که بتواند دلهای دیگران را با روح مهربان و علویش پیوند زند..
عشق وعلاقه به انقلاب وامام سبب شد به عضويت بسیج در آید تا درتحقق خواسته ی معمار کبیر انقلاب اسلامی که وجود ارتش بيست ميليوني درایران است سهیم باشد. او پس از عضویت در بسیج تلاشهای زیادی برای انسجام واعتلای این نهاد در منطقه متحمل شد..
وی اعتقاد داشت برای استحکام پايههاي نظام جمهوري اسلامي باید شبانه روز تلاش کرد.بارها برای اعزام به جبهه تلاش نمود اما به علت سن کم هرباراز ثبت نامش ممانعت نمودند. شهادت دوستان وهم محله ای هایش در جبهه تاثیر بسزایی در روحیه اش گذاشت. در تشییع جنازه شهدا شرکت می کرد وگویا این شعر رازمزمه می کرد وبه حال شهدا غبطه می خورد
آنان که به خود عشق و صفا را دیدند
رفتند به جبهه کربلا را دیدند
دیدند سر خویش به دامان حسین
یعنی که جمال کبریا را دیدند
سرانجام سید جمال به ارزوی دیرینه اش دفاع از اسلام رسید و اموزش نظامی دید وبا قلبی مالامال از عشق به اسلام به جبهه های نبرد اعزام گردید وی پس از مجاهدت های فراوان در تاریخ 19/2/1365در عملیات ظفرمندانه والفجر 8 درشهر فاو عراق سوار بر بال فرشتگان همنشین عرشیان الهی شد.و پیکر مطهرش پس از تشییع جناره ای باشکوه در کنار شهدای زادگاهش ارام گرفت .
اگرچه پاهایم ناتوان است و اراده ام لرزان، ولی تا وقتی آینه راه تویی، هنوز هم برای «تو» شدن امیدی هست؛ ای شهید